زبان انسانی یک سامانه ساختارمند برای ارتباط میباشد. ساختار آن دستور زبان و اجزای آزاد آن، واژگان آن است.
زبانها ابزار اصلی ارتباط انسانها هستند و میتوانند از طریق گفتار، نشانه یا نوشتار منتقل شوند.
زبانهای انسانی دارای ویژگیهای زایا بودن و قشرشکن بودن هستند و بر قراردادهای اجتماعی و یادگیری متکی هستند.
زایا بودن زبان بدین معنیست که میتواند در گذر زمان تکامل یافته و واژگان نو پدید اورد(*نمونه زاخاز-اسکل و از این دست) و قشر شکن بودن نیز یعنی محدود به زمان و مکان فعلی نبوده و میتواند فراتر از موقعیت کنونی ما رفتار کند و میتوان در مورد انچه اکنون نیست گفتگو کرد.
تخمین زده میشود که تعداد زبانهای انسانی در جهان بین ۵٬۰۰۰ تا ۷٬۰۰۰ میباشد. برآوردهای دقیق به تمایز دلخواه (دوگانگی) بین زبانها و گویشها بستگی دارد.
زبانهای طبیعی میتوانند صحبت شوند، نشانوار شوند یا هر دوی این ویژگی را داشته باشند.
با این حال، هر زبانی را میتوان با استفاده از محرکهای شنیداری، دیداری یا لمسی در رسانههای ثانویه رمزگذاری کرد
(همچون نوشتن و امضا کردن یا خط بریل).
به عبارت دیگر، زبان انسان مستقل از وجهنمایی (منظور در بافت معناشناسی آن:modality-independent) است، اما شکل نوشتاری یا اشاره راهی برای حک یا رمزگذاری گفتار یا حرکات طبیعی انسان است.
(*نظر شخصی مجمع دیوانگان نت کافه: علمایی که این عبارت را گفتند ابلهانی بیش نبودند چرا که نه تنها بخش نوشتاری و اشاره بلکه خود ذات زبان نیز رمز گذاری و رمز شکنیست و هربار که اقدام به صحبت کردن به زبانب مبکنم مغز ما در حال کد سازیست و وقتی زبانی را میشنویم در حال کد شکنی ساختار ان زبان هستیم)
همه زبانها برای ربط دادن نشانهها به معانی خاص به فرایند نشانهسازی یا همان «semiosis» متکی هستند.
زبانهای شفاهی، دستی و لمسی حاوی یک سیستم واجشناختی هستند که نحوه استفاده از نمادها برای تشکیل دنبالههایی بنام کلمات را کنترل میکند.
همچنین زبان دارای یک سامانه نحوی است که نحوه ترکیب کلمات و تکواژها را برای تشکیل عبارات و گفتهها را شکل میدهد.
به مطالعه علمی زبان، زبانشناسی میگویند
در جهان غرب، بررسیهای انتقادی زبانها، مانند فلسفه زبان، روابط بین زبان و اندیشه و غیره
از جمله اینکه کلمات چگونه تجربه را نشان میدهند، حداقل از زمان گرگیاس و افلاطون در تمدن یونان باستان مورد بحث بودهاست.
متفکرانی مانند روسو (۱۷۱۲–۱۷۷۸) استدلال کردهاند که زبان از احساسات سرچشمه میگیرد،
در حالی که دیگران مانند کانت (۱۷۲۴–۱۸۰۴) معتقدند که از تفکر عقلانی و منطقی سرچشمه میگیرند.
فیلسوفان قرن بیستمی مانند ویتگنشتاین (۱۸۸۹–۱۹۵۱) اما استدلال میکنند که فلسفه در واقع مطالعه خود زبان است.
گروهی از زبانها که از یک اجداد مشترک میآیند به عنوان خانواده زبانی شناخته میشوند.
(مانند زبانهای هندواروپایی) در مقابل، زبانی که هیچ رابطه زنده یا غیر زنده ای با زبان دیگر ندارد، زبانی منزوی نامیده میشود.
همچنین بسیاری از زبانهای طبقهبندینشده وجود دارند که روابط آنها ثابت نشدهاست و «زبانهای جعلی» نیز هستند که ممکن است اصلاً «وجود خارجی» نداشته باشند.
اجماع پژوهشگران در حوزه زبانشناسی این است که احتمالاً تا سال ۲۱۰۰ میلادی بین ۵۰ تا ۹۰ درصد از زبانهایی که در آغاز قرن بیست و یکم صحبت میشد، منقرض شود.
تعاریف دقیقتر
واژه “زبان” به زبانهای مختلف
زبان مجموعهای از نشانههای قراردادیست که در امتداد یک بعد (زمان) برای انتقال پیام استفاده میشود.
منظور از امتداد یک بعد این است که هر نشانه از پس نشانهٔ دیگری به نوبت میآید.
مجموعهٔ نشانهها در طول زمان مفهومی در ذهن انسان شکل میدهد.
ویژگیای که خاص زبان انسان میباشد این است که کلامی را که به زبان خاص بیان شدهاست میتوان دو بار تجزیه کرد.
در تجزیهٔ بار نخست کلام را میتوان به واحدهای معنایی کوچکتر—و به بیان دقیقتر از لحاظ معنایی بسیط—تجزیه کرد. به این واحدها تکواژ میگویند.
در مرحلهٔ دوم هر تکواژ را میتوان به واحدهای کوچکتر آوایی تقسیم کرد که از لحاظ کاربرد آوایی بسیط اند و از نظر معنایی فاقد معنا
به این جزءهای کوچکتر واج میگویند
مثلاً جملهٔ «بَرگ سَبز است» را میتوان در تجزیهٔ بار نخست به سه تکواژ «برگ»، «سبز» و «است» تجزیه کرد.
هر کدام از این اجزا تنها یک معنی را در ذهن تداعی میکنند و با شکستن به اجزای کوچکتر فاقد معنی میشوند.
پس بهاصطلاح از لحاظ معنایی بسیطاند. در تجزیهٔ دوم این اجزا را میتوان به واحدهای آوایی بسیط تقسیم کرد؛ مثلاً برگ را به چهار واحد (واج) ب، ــَـ ، ر و گ تجزیه کرد.
خاصیتی که زبان را از دیگر نظامهای قراردادی برای انتقال پیام متمایز میکند همین خاصیت تجزیهٔ دوگانهاست که تا حد واحدهای بدون معنا (و تکرار شونده) پیش میرود.
بعنوان استعداد ذهنی
یک تعریف، زبان را اساساً به عنوان استعداد ذهنی (قوه ذهنی) میبیند که به انسان اجازه میدهد تا «رفتار زبانی» داشته باشد: این یعنی یادگیری زبانها و تولید و درک گفته ها در یک زبان.
این تعریف بر جهانی بودن زبان برای همه انسانها تأکید میکند.
بر این مبنا زبان یک ویژگی بیولوژیکی و ظرفیتی انسان است. نقش رشدی مغز انسان در یادگیری یک زبان در این تعریف نیز اهمیت بالقوه ای دارد.
(*جونم براتون بگه که این دوستان انسان را خیلی خاص میپندارند که البته اینجوریام نیست.حیوانات دیگه هم از زبان بهره مند هستند حتی در تحقیقی که تو فرانسه اتفاق افتاد با انالیز صدای اردک ها متوجه شدند که چرا وقتی یه حیوان رو به گله ی جدید اضافه میکنید نمیتونن عموما با هم ارتباط خوبی بگیرن و معمولا از گله جدا میمونه و پذیرفته نمیشه-اصوات متفاوتی در انالیز صدای اردک های شمال و جنوب فرانسه حاصل شد در این ازمایش)
طرفداران این دیدگاه که انگیزه فراگیری زبان در انسانها ذاتی است، استدلال میکنند که این امر با این واقعیت پشتیبانی میشود که همه کودکان از نظر شناختی عادی، هنگامی که در اجتماعی انسانی که زبان در آن قابل دسترسی باشد تربیت شوند، بدون نیاز به آموزش رسمی زبان را فرا میگیرند.
زبانها حتی ممکن است در محیط هایی که افراد بدون زبان مشترک با هم زندگی میکنند یا با هم بزرگ میشوند، خود به خود رشد کنند.
به عنوان مثال میتوان به زبانهای کریول و زبانهای اشاره خود به خود توسعه یافته مانندزبان اشاره نیکاراگوئهای اشاره کرد.
نظر فیلسوفان غرب در باره ی ان:
در فلسفه غرب این دیدگاه را میتوان در فیلسوفانی مانند کانت و دکارت ردیابی کرد.
در این دیدگاه زبان را تا حد زیادی فطری دانسته میشود. مثالهای معاصر آن نیز در، در نظریه دستور جهانی چامسکی، یا نظریه «extreme innatist theory» فیلسوف آمریکایی جری فودور وجود دارد. این نوع تعاریف اغلب در مطالعات زبان در چارچوب علوم شناختی و در عصب زبانشناسی به کار میروند
(* دکارت اسمشو تریلی نمیکشه ولی شما خیلی جدی نگیریدش.ایشون همون بنده خداییه که دو هزار سال قبل از خودش تو چین از اعداد منفی برای حسابرسی استفاده میشد و تو هند ریشه ی منفی اعداد رو حساب میکردن بعد ایشون میگفت عدد منفی چیه اصلا؟داریم مگه؟ کلا فلسفه دیوونه خونست دیگه بزرگانشونم تاب داره مخشون-اقای نوام چامسکی هم که معرف حضورتون هستند دیگه همین ابتدای سال 2023 ایشون رو در حال مصاحبه در 92 سالگی دیدید که در حالتی که تمام تنش داشت بیرون گور میلرزید مشغول چپوندن تفکرات چپشون تو حلق مردم و تعیین تکلیف برای اینکه جامعه چگونه باید باشد در اینده راهکار میدادن(خب تو بمیر ما خودمون میدونیم چکار کنیم))
دستگاه صوری نمادها (Formal symbolic system)
برخی از پشتیبانان دیدگاه سوسور از زبان از رویکردی صوری (فورمالیستیک) حمایت میکنند.
در این رویکر ساختار زبان با شناسایی عناصر اساسی آن و سپس با ارائه گزارش صوری از قوانینی که بر اساس آن عناصر ترکیب میشوند تا کلمات و جملات تشکیل شوند، مورد مطالعه قرار میگیرد.
پشتیبان اصلی این نظریه نوام چامسکی است، مبتکر نظریه دستور زایشی، که زبان را ساختن جملاتی تعریف کردهاست که با استفاده از دستور گشتاری تولید میشوند.
چامسکی این قواعد را ویژگی فطری ذهن انسان و مبانی اصلی ذات زبان میداند.
چنین دستورهای گشتاری معمولاً در منطق صوری، در زبانشناسی صوری و در زبانشناسی محاسباتی کاربردی استفاده میشوند.
در فلسفه زبان، دیدگاه معنای زبانی که در روابط منطقی بین گزارهها و واقعیت قرار دارد، توسط فیلسوفانی مانند آلفرد تارسکی، برتراند راسل و دیگر منطقدانان صورتگرا توسعه یافت.
زبان به عنوان راه ارتباطی
تعریف دیگری زبان را به عنوان یک سیستم ارتباطی میداند که انسان را قادر میسازد تا گفتارهای کلامی یا نمادین را مبادله کند.
این تعریف بر کارکردهای اجتماعی زبان و این واقعیت تأکید دارد که انسانها از آن برای بیان خود و دستکاری اشیاء در محیط خود استفاده میکنند.
زبانشناسی نقشگرا ساختارهای دستوری را با کارکردهای ارتباطی آنها توضیح میدهند و ساختارهای دستوری زبان را نتیجه یک فرایند تطبیقی میدانند که بوسیله آن گرامر برای خدمت به نیازهای ارتباطی کاربرانش «طراحی شدهاست».
این دیدگاه از زبان با مطالعه زبان در چارچوبهای عملگرایانه، شناختی و تعاملی و همچنین در زبانشناسی اجتماعی و انسانشناسی زبانی مرتبط است.
نظریههای کارکردگرا تمایل دارند دستور زبان را بهعنوان پدیدههای پویا، بهعنوان ساختارهایی که همیشه در حال تغییر هستند و با استفاده از سخنرانانشان مطالعه کنند.
این دیدگاه به مطالعه ردهشناسی زبانشناختی یا طبقهبندی زبانها بر اساس ویژگیهای ساختاری اهمیت میدهد
زیرا میتوان نشان داد که فرآیندهای دستوریشدگی به دنبال مسیرهایی هستند که تا حدی به ردهشناسی وابسته هستند.
در فلسفه زبان، دیدگاه پراگماتیک (یا همان عملگرایانه) به عنوان محوری برای زبان و معنا اغلب در آثار متاخر ویتگنشتاین و در فیلسوفان زبانی چون پل گرایس، ویلارد کواین، جان سرل و جان لانگشاو آستین دیده میشود.
ویژگیهای متمایز زبان انسان
بسیاری از ویژگیهای زبان انسان که آن را از جانوران متمایز میکند توسط چارلز هاکت توصیف شدهاند و ویژگیهای طراحی (design features) زبان انسان نامیده میشوند.
زبان انسان بی پایان و سازنده است
یعنی به انسان اجازه میدهد تا طیف وسیعی از گفتهها را از مجموعه محدودی از عناصر تولید کند، و کلمات و جملات جدیدی خلق کند.
این امر به دلیل مبتنی بودن زبان انسان به یک قاعده و قانون دوگانه است.
در این قانون تعداد محدودی از عناصر که به خودی خود بیمعنا هستند (مثلاً صداها، حروف یا حرکات) را میتوان با هم ترکیب کرد تا تعداد نامحدودی از واحدهای معنیدار بزرگتر را (مانند کلمات و جملات) تشکیل داد.
چند مثال از حیوانات:
با این حال، یک مطالعه نشان دادهاست که یک پرنده استرالیایی به نام پرنده لیکویی تاجبلوطی، قادر است از عناصر صوتی یکسانی در آرایشهای مختلف برای ایجاد دو آواز از لحاظ عملکردی مجزا استفاده کند.
همچنین لیکوی ابلق توانایی تولید دو آواز از لحاظ عملکردی متمایز و متشکل از یک نوع صدا را نشان داده که تنها با تعدد در عناصر تکراری قابل تشخیصند.
چندین گونه از جانوران ثابت کردهاند که میتوانند اشکال ارتباطی را از طریق یادگیری اجتماعی به دست آورند
مثلا یک بونوبو به یادگرفت با استفاده از مجموعهای از اشارات هدف خود را بیان کند.
همینگونه بسیاری از پرندگان و نهنگها آوازهای خود را با تقلید از اعضای دیگر همگونههایشان یادمیگیرند.
تفاوت ها:
در حالی که برخی جانوران ممکن است توانایی استفاده از تعداد زیادی از کلمات و نمادهای انسانی را به دست آورند
هیچکدام نخواهند توانست بهطور قابل توجهای نشانههای مختلف را که عموماً توسط یک انسان متوسط ۴ ساله استفاده میشود را یاد بگیرند.
نشانه ای مشابه دستور زبان پیچیده زبان انسان در آنها به دست نیامده است.
زبانهای انسانی با سامانههای ارتباطی جانوران تفاوت دارند.
آنها از دستهبندیهای دستوری و معنایی مانند اسم و فعل، حال و گذشته که ممکن است برای بیان معانی بسیار پیچیده استفاده شوند،بهره میبرند.
زبان انسان غیرمعمول است چون میتواند به مفاهیم انتزاعی و رویدادهای فرضی و نیز رویدادهایی که ممکن است در گذشته آینده رخ دهد اشاره کند.
در حالی که برخی از سامانههای ارتباطی جانوران میتوانند از قشرشکنی استفاده کنند (مانند ارتباط زنبورها که میتوانند مکان منابع شهدی را که دور از چشمشان است و آنرا نمیبینند ارتباط دهند)، میزان استفاده از آن در زبان انسان نیز منحصر به فرد در نظر گرفته میشود
*نظر مجمع دیوانگان نت کافه در مورد بخش قبل
اولا تمام این نظرات بر مینای اگاهیه ما از حیواناته و چون ما از اونا کم میدونیم فکر میکنیم اونا خیلی از ما پایین ترن.بعنوان مثال جایی میگه اخیرا دیده شده فلان حیوان فلان یا جایی دیده شده فلان حیوان بسار.
تا قبل از اینکه اینا رو ببینن میگفتن زبان مال ماست و حیوان ها کلا از ازش بی بهره هستن.
طبیعتا هرچی بیشتر بررسیشون کنیم درکمون از اونها و تواناییاشون بالاتر میره واین نظرات هم عوض میشن.
کلا خصوصیت علوم انسانی اینه که تهه هر چیزی براش میشه فهم خودش از اون موضوع.
یعنی اگه فهمش اینه که دو جنس داریم میاد همه ی اصول روانشناسیشو رو اون میبره جلو و اون رو نرمال میدونه بعد که خودش نتیجه بگیره این وسط حالا ترنس و همجنسگرا هم داریم اون موثع نرم قبلیه خودشو بهم میزنه و اگه اون موقع بیای بگی فقط زن و مرد داریم میگه نه تو نمیدونی من میدونم اینا هم داریم و نرمالن.
دوم اینکه همه ی این برداشت ها از رو مشاهدات ما بدست اومده که ذو دو اصل استواره:
1.نیاز حیوانات
2.وضعیت فعلیشون
اگه فرضا بفهمیم هم که حیوانات چی دارن میگن و ببینیم که از گذشته و اینده حرف نمیزنن میایم برداشت میکنیم که اونا تواناییشو ندارن که درک ذهنی از گذشته و اینده داشته باشن در صورتی که شاید اونا اصلا نیازی به این کار نمیبینن(این مورد رو تو قسمت بعد توضیح میدم) و وقتی نیازی هم نبینن انجام نمیدن.
وضعیت فعلیشونم تو این پروسه ی ازمایشی شرایطیه که ما براشون بوجود اوردیم شاید درک ما از شرایط اونا نادرسته.
ایا حالا این میتونه مورد قضاوتی بشه برای گونه ی انسان؟؟
از بین میلیونها میمون یکی رو شانسی گرفتیم و کسیکه مشخص نیست اصلا چقدر باهوش و اگاه هست داره با طرز تفکر انسانیه خودش سعی میکنه که به اون یه چیزهایی یاد بده
و از اون هم انتظار داره که یاد بگیره بجاش هم یه حبه انگور میخاد بهش بده بعد بری زندگی همون شخص رو ببینی متوجه میشی که به بچه ی خودش یه آیپد داده که جان مادرت امسال نمرت خوب شه بچشم باز درساشو افتاده!
قیاس اشتباه
و سوم اینکه ما تمام این ها را داریم با فرض انسان کامل انجام میدیم
یعنی اینکه ما خودمون رو مبنا قرار میدیم و بعد اون رو با حیوان ها قیاس میکنیم .
مثلا فرض میکنیم که ما انسانها درک از گذشته و اینده داریم پس انسان اینگونست و اونها اینگونه نیستند.
اما مورد داشتیم که فردی هم کشیش بوده هم زیانشناس به قبیله ای در امازون میره که به زبانشناسیش بپردازه و هم اونها رو به مسیحیت دعوت کنه.اما زبان این قبیله اصلا زمان در خودش نداشت.
وقتی ازشون میپرسید خب پس روزی که گذشت در مورد اون چجوری حرف میزنید؟میگفتن اون که میگی گذشت چرا باید اصلا در موردش حرف بزنیم؟ میگفت خب اینده که داره میاد چی؟ میگفتن حالا باشه هر موقع اومد.
البته که در این مورد درک اینده و گذشته وجود داره ولی بروز زبانی نداره چون نمیخان خودشون بهش بپردازن و براشون مهم نیست.
از کجا میدونیم حیوانات که اتفاقا بسیار دغدغه ی لحظه رو دارن نمیتونن به گذشته و اینده از حیث زبانی بپردازن؟
شاید میتونن ولی نمیخان اونا هم .بماند که مثالی که در مورد زنبورها خودشون گفتن نشون میده که اتفاقا حتی ذهن کوچک زنبور هم درک زمانی داره.
در انتها باید خلاصه وار اینو گفت که حیوانات غریزه محور هستن و موارد دغدغه شون کمه طبیعتا ذهنشونم حول دغدغه هاشون میچرخه و زبان حاصل از این دغدغه کوچک میشه.
رشد و زایایی زبان:
همونجور که زمانی که موبایل و اینترنت و شبکه های اجتماعی میاد فرهنگ و واژگان و دغدغه اش هم میاد و وارد زبان میشه و زبان هم با این زایشها رشد میکنه.
اما انسان بدوی هم اگه میتونیست بنویسه و کتاب چاپ کنه فرهنگ لغت ای به قطر مال ما داشت؟؟
شان و خاستگاه زبان
برخی از نظریهها بر این ایده مبتنی هستند که زبان آنقدر پیچیدهاست که نمیتوان تصور کرد که به سادگی از هیچ در شکل نهایی خود ظاهر شده باشند.
بر اساس این دیدگاه، زبان باید از سیستمهای «پیش از زبانی» پیشین در میان اجداد ما و قبل از انسان تکامل یافته باشد. این نظریهها را میتوان نظریههای مبتنی بر تداوم (continuity-based theories) نامید.
دیدگاه مخالف این است که این ویژگی انقدر منحصربفرد و انسانیست که نمیتوان آن را با چیزی که در میان غیرانسانها یافت میشود مقایسه کرد
بنابراین باید بهطور ناگهانی در گذار از ماقبل انسان به انسان اولیه ظاهر شده باشد.
این نظریهها را میتوان به عنوان مبتنی بر ناپیوستگی (discontinuity-based theories) تعریف کرد.
بهطور مشابه، نظریههای مبتنی بر دیدگاه زاینده زبان که توسط نوام چامسکی پیشگام بود، زبان را بیشتر بهعنوان یک توانایی ذاتی میبیند که عمدتاً از نظر ژنتیکی رمزگذاری شدهاست
در حالی که نظریههای کارکردگرا آن را سیستمی میدانند که عمدتاً فرهنگی است و از طریق تعامل اجتماعی آموخته میشود
زبان انسان
بخشهایی از مغز که در پردازش آن نقش دارند: ناحیه بروکا (آبی)، ناحیه ورنیکه (سبز)، Supramarginal gyrus (زرد)، Angular gyrus (نارنجی)، کورتکس شنوایی اولیه (صورتی)
انسان موجودی اجتماعی است و یکی از مهمترین نیازهای او برقراری ارتباط با همنوعان و ایجاد رابطه تفهیم و تفاهم است و این مهم ترین ابزار برای این ارتباط است.
زبان مجموعهای از نشانههای قراردادی است که بهوسیله آن مقصود خود را به دیگران میرسانیم.
در زبانشناسی به هر واژه یک نشانه میگویند. این نشانهها صوتی، نوشتاری یا اشارهای هستند. بدین ترتیب زبان انسان به سه بخش تقسیم میشود (سه الگوی زبانی انسان):
1. گفتاری:
زبانیست که نشانه های ان صوتی هستند.انچه از ابتدای زنگی با ان اشنا میشویم و عموما تا پیش از اموزش اکادمیک بخوبی انرا میدانیم
2. نوشتاری:
زبانی که نشانه های ان خطی است و ان را پس از زبان گفتاری بطور اکادمیک می اموزیم
3. اشاره:
زبانی که نشانه های ان اشاره ای است و برای همه میتواند کارگشا باشد حتی کودکان یا افراد ناشنوا
بررسی زبان و زبانشناسی
این دانش به سدههای پیش برمیگردد و کهنترین نمونهٔ بررسی سامانمند زبان از هندوستان است.
در آنجا شخصی به نام پانینی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد به مطالعهٔ جامع و علمی زبان سانسکریت پرداخت و اصول استواری از زبانشناسی را بنیان نهاد.
وی مفاهیمی مانند واج، تکواژ و غیره را سدههای پیشتر از زبانشناسان غربی درک و توصیف کرد.
در غرب، پیشرفت دانش ریاضیات و دیگر سیستمهای مشخص در سدهٔ بیستم میلادی منجر به کوشش دانشوران در مطالعهٔ علمی زبان به عنوان یک «نشانهٔ معنائی» شد.
این کوششها به پیدایش رشتهای از دانش به نام زبانشناسی انجامید که بنیانگذار آن فردینان دو سوسور است.
نوام چامسکی از زبانشناسانی است که نظریاتش انقلابی در این رشته به وجود آوردند.
او معتقد است اصول و خصوصیات زبان در انسان ذاتی و «بهطور ارثی برنامهریزی شده» است و محیط پیرامون کودک تنها نقش محرک را برای یادگیری زبان مادری ایفا میکند.
کودک مجموعهٔ محدودی از اطلاعات را از محیط زبانی خویش میگیرد و خود قادرست ترکیبات جدیدی بسازد.
نظریهپردازان معتقد بودند زبان مادری تنها از راه شنیدن گفتار اطرافیان و به صورت اکتسابی وارد مغز کودک میشود
زبانهای فراساخته
برخی از افراد یا گروهها، به خاطر دلایل شخصی، کاربردی، ایدئولوژیکی یا برای آزمایش، زبانهای فراساخته (مصنوعی) خود را پدیدآوردهاند.
زبانهای کمکی فرامرزی (بینالمللی) اغلب زبانهای فراساختهای هستند که سعی شدهاست سادهتر از زبانهای طبیعی باشند.
سایر انها به گونهای ایجاد شدهاند که منطقیتر از زبانهای طبیعی باشند
از نمونههای مشهور این زبانها لژبان (Lojban) است.
برخی از نویسندگان، از جمله تالکین با هدفهایی چون ادبیات، هنر یا دلایل شخصی زبانهای تفننی آفریدهاند.
در سالهای اخیر طرفداران مجموعه تلویزیونی پیشتازان فضا زبان نژاد کلینگان (Klingon)، که دارای گرامر و واژگان ویژه خود است را گسترش دادهاند.
اسپرانتو نیز زبانی علمی یا فراساخته است که به علت ساختار علمی و آسان خود مورد توجه متفکران و دانشمندان کشورهای گوناگون قرار گرفته و به خاطر ویژگیهای منحصربهفرد آن، سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل متحد (یونسکو) در سال ۱۹۵۴ (میلادی) به اتفاق آرا آن را به عنوان زبان بینالمللی و بیطرف به رسمیت شناخت و آموزش اسپرانتو را به تمامی کشورهای عضو خود توصیه کرد.
تأثیر بر فکر
بسیاری از پژوهشگرها زبان را نقش اساسی در شکل گیری فکرها میدانند. انگلیسی زبانها معمولاً زمان را به شکل خطی افقی میبینند.
برای مثال یک انگلیسی برای چینش عکسهای قدیمی تا جدید آنها را از چپ شروع کرده و در راست به انتها میرساند مانند نوشتن متن انگلیسی
اما یک عرب، زمان را به شکل خط افقی از راست به چپ میبیند.
بدین ترتیب یک عرب بیشتر وقتها برای چینش عکسها از راست شروع کرده و در چپ به انتها میرساند.
از طرفی چینی ها، اغلب اوقات زمان را به شکل خطی عمودی تصور میکنند که بالای خط نشاندهندهی گذشته و پائین، نشاندهندهی آینده است
منابع:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86
http://netkafe.epizy.com/2023/02/23/what-is-language/
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%D8%A7
One thought on “زبان انسانی چیست؟”